سال هفتاد و چهار بود و من در دوره جدید فعالیت حرفه‌ای‌ام شیفته‌ی رمان نویسی بودم. تجربه‌هایی که باید پشت سر گذاشته می‌شد تا راه نوشتن طی شود. پس از نوشتن «ماشو در مه» رفتم سراغ داستانی ساده و سرراست از فراز و فرودهای زندگی. از دوران دشوار نوجوانی و حس‌هایی بیرون آمده از کوران این دوران. بحران‌هایی که نمی‌دانیم بحران است و به سادگی از کنارش می‌گذریم. پدر به قصد کار مهاجرت کرده و مادر رفته تا خبری از پدر بجوید و در این میان بچه‌ها تنهایند. بچه‌هایی شریف که یاد گرفته‌اند مستقل باشند و دست جلوی کسی دراز نکنند. بچه‌هایی که ناخواسته در معرض آسیب‌های اجتماعی قرار می‌گیرند. خود را به آب و آتش می‌زنند تا در آتش احساسات ترحم آمیز و دلسوزی‌ها نسوزند. اما زندگی پیچیده‌تر از توهم‌ها و پیش‌داوری‌هاست. دریایی است با موج‌های وحشی که گاهی بالا می‌برد و گاه پایین می‌کشاند. جاده‌ای است طولانی که گاهی روشن است و گاهی تاریک.

حالا بعد از شانزده سال که از آخرین چاپ کتاب گذشته، انتشارات مدرسه «گاه روشن گاه تاریک» را با ویرایشی جدید و طراحی جلدی تازه روانه‌ی بازار نشر کرده است.