صدای تو از رودخانهها عبور میکند
صدای تو از جسم سنگ
صدای تو از شانههای زخمی زمین
صدای تو از گوشههای دلم
نگو گوشههای دلت کجاست؟
نگو کدام رودخانه؟
کدام سنگ؟
زمین تشنه است و دلم
نیازمند بوسههای تو
بوی سم هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد که. من دیدم جیگوری دارد سکسکه میکند که. سکسکههایش عجیب بود که. طبق سنت همیشگی باید سرفه میکردیم و در اثر سرفه بیحال میشدیم. ولی اینطوری نشد که. چیزی نگذشت که من هم به جای اینکه سرم گیج برود، افتادم روی دور خنده. حالا نخند کی بخند. اگر فکر میکنید چیز خندهداری دیده بودم، سخت در اشتباهید. بیاختیار و ناخودآگاهانه میخندیدم. یعنی انگار در وجودم چیزی جابهجا شده بود که نمیدانستم چیست که.
«کلاغ کامپیوتر» رویکرد نویسنده به ژانری از قصه نویسی است که در ادبیات امروز ما مهجور مانده است: داستان علمی- تخیلی گونه ای از ادبیات است که فناوری، علوم امروزی یا مربوط به آینده را دستمایه هنرمند قرار میدهد. ماجرای «کلاغ کامپیوتر» از این قرار است که منصور، قهرمان اصلی قصه، برنامه جدیدی در کامپیو تر خود کشف میکند که در آن فرمانها و پیامهایی از طریق کلاغها به او داده میشود. در واقع ماموریتهایی برای او تعریف میشود. بر این اساس او و دوستانش ماموریت مییابند که با رسوا کردن بدیها و دامن زدن به خوبیها به انسانها خدمت کنند. این همان نقطهای است که در داستان فرهاد حسنزاده، علم و تکنولوژی در خدمت انسانیت و معنویت و ایجاد خوبی و زیبایی در زندگی انسان قرار میگیرد. ضمن اینکه «کلاغ کامپیو تر» به نوعی نقد رفتارهای اجتماعی در زندگی شهری نیز هست. اگرچه این انتقاد را در قالب ماموریتهایی هیجانانگیز برای بچهها روایت میکند؛ ماموریتهایی نظیر پیدا کردن کسی که هر شب زباله هایش را در خیابان میریزد و محیط زیست را آلوده می کند و... «کلاغ کامپیو تر» داستان پرکششی است که مقهور پیچیدگی های علمی و یا نقد رسمی کاستیهای اجتماعی نمیشود، چرا که فرهاد حسنزاده قبل از هر چیز قصهگوست و دنیای مخاطبش را میشناسد.
خوب نیست خنده به شرط قلقلک باشد. این نوع خنده برای آدمهای عبوس و دیرخند خوب است. شما را دعوت میکنم به یکی از شعرهای کتاب «خنده به شرط قلقلک». در این کتاب بیش از سی شعر طنزآمیز وجود دارد که هر کدام اشاره به گوشههایی از زندگی خودمان دارد. این کتاب را نشر پیدایش منتشر کرده است و میتوانید از همین لینک به اطلاعات بیشتری درباره کتاب برسید.
در ضمن برداشتن و کپی کردن این شعر آزاد است، فقط با ذکر منبع.
یاد از آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی
شاه خانه بودم و با داد و دود
هرچه را می خواستم آماده بود
وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و قُم قُمی
من وزیرش گشتم از بخت سیاه
دومی جای من آمد، گشت شاه
تا به این اوضاع بد عادت کنم
سومی آمد و او شد خواهرم
دختری خوشگل و خوشرو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و آه
در این مراسم که با حضور نویسندگان، مترجمان و پیشکسوتان حوزه کتاب کودک و نوجوان برگزار شد، کودکان و نوجوانان حاضر در مراسم، با پدیدآورندگان کتابهای مورد علاقه خود دیدار و گفتگو کردند و جشن امضای کتابهای وارد شده به فهرست نیز برگزار شد.
مراسم رونمایی از فهرست بهاره با اجرای عروسکهای گروه خیالباف همراه بود و این گروه، با شخضیتهای کتاب «مادربزرگ دزد دریایی و هیولاها» نمایشی کوتاه را اجرا و بچهها را در روند داستان با خود همراه کردند.
از آنجا که این کتاب که با تاکید بر شجاعت و نترس بودن نوشته شده، گروه عروسکی نیز بر این مفاهیم تکیه کردند و از مترجم کتاب «مادربزرگ دزد دریایی و هیولاها» درباره ترسهای دوره کودکیاش پرسیدند. فریده خرمی نیز گفت: تا جایی که یادم میآید، از تاریکی و سایه درختان میترسیدم!
گفتنی است در این مراسم کیوان عبیدی آشتیانی، علی اصغر سیدآبادی، فریدون عموزاده خلیلی، فرهاد حسن زاده و دیگر نویسندگان و پیشکسوتان کتاب کودک و نوجوان حضور داشتند. در فهرست لاکپشت پرنده که هر فصل اعلام میشود کتاب «قصهی درختی که خوابش میآمد» جزو کتابهای سه لاکپشتی بود.
متن کامل خبر را اینجا بخوایند.
در شرایطی که فرهاد حسنزاده منتظر انتشار رمان «زیبا صدایم کن» است کتاب «خاطرات خونآشام عاشق» او به چاپ سوم رسیده است.
به گزارش خبرنگار ایسنا، حسنزاده درباره کتاب «خوشآشام عاشق» میگوید: سالها پیش در هفتهنامه دوچرخه ستونی چاپ میشد به نام «خاطرات خونآشام» که طرفداران زیادی داشت. این خاطرات را بعد از حک و اصلاح بازنگری کردهام و به شکل کتاب در اختیار انتشارات چرخوفلک قرار دادهام.
خونآشام این کتاب نامزدش به دست مرد آبمیوهفروش کشته شده و او در پی انتقام است. او طبع لطیفی دارد و شعر هم میگوید. این کتاب در بهار 1392 در 64 صفحه همراه با تصویرگری لاله ضیایی منتشر شده است.
این نویسنده هماکنون در انتظار چاپ کتاب «زیبا صدایم کن» است. این اثر پس از رمان «هستی» بناست توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در طرح رمان نوجوان امروز به چاپ رسد. برخلاف رمان «هستی» که در حال و هوای بومی و جنوبی اتفاق افتاده است رمان «زیبا صدایم کن» تصویرگر رابطه دختری با پدرش در خیابانهای شلوغ تهران امروز است.
درباره رمان «این وبلاگ واگذار میشود» نوشته فرهاد حسنزاده
یکی از شیوههای جذاب نوشتن رمان، خلق داستانی در دل یک داستان دیگر است. در این شیوه، خواننده دو داستان را به طور همزمان میخواند و با آنها پیش میرود. حالا اگر نویسنده از شیوهای به جز بازی با زمان حال و فلاشبکهای معمول برای نوشتن رمانش استفاده کند، این جذابیت دوچندان میشود و این دقیقا همان کاری است که فرهاد حسنزاده در رمان نوجوان «این وبلاگ واگذار میشود» انجام داده است. او در این رمان، یک داستان عاشقانه قدیمی را در قالب یک وبلاگ روایت میکند.
درنا، دختر نوجوانی که در آبادان زندگی میکند، در پستوی یک کتابفروشی دفترچه کهنهای پیدا میکند که حاوی یک داستان عاشقانه واقعی است. او که از یافتن این داستان به شدت هیجانزده است، آن را از نویسندهاش که صاحب کتابفروشی است میگیرد و بدون اطلاعش به مرور در وبلاگی به نام «دسته کلید» قرار میدهد. خوانندگان این وبلاگ در خلال پُستهای درنا، با داستان زندگی «زال» و عشق نوجوانی او آشنا میشوند. زال که در زمان شروع جنگ در آبادان در یک مغازه پرندهفروشی کار و زندگی میکند، به دختر همسایهشان که «فریبا» نام دارد دل بسته است. اما شروع جنگ، عشق او را به فراقی طولانی مبدل میکند. مادر فریبا که قصد دارد با دخترانش آبادان را ترک کند، کلید خانهشان را به زال میسپارد و این دسته کلید او را برای سالها پایبند آبادان میکند. درنا با قرار دادن این داستان در وبلاگش، آن را با آدمهای زیادی شریک میشود. اما این وبلاگ هم نمیتواند فراق کهنه را به وصال تبدیل کند.
از مجموعهی قصههای شیرین ایرانی، من حکایتهای گلستان سعدی را بازآفرینی کردهام. این کتاب 18 داستان دارد که فکر میکنم کودکان و نوجوانان ایرانی از آن لذت ببرند. در سال 1392 این کتاب برگزیدهی کتاب سال کانون پرورش فکری در رشتهی بازنویسی شد.
اخیرا سایت طاقچه فروش اینترنتی آن را آغاز کرده است.
اگر دوست داشته باشید میتوانید داستانی از کتاب را اینجا بخوانید:
بود و بود و بود یک پادشاه بود که داشت و داشت و داشت یک نوکر.
این نوکر رستم نام داشت. اما هیچ چیزش به رستم که پهلوانی بزرگ بود نمیخورد. او مردی ترسو بود و هیکلی کوچک و لاغر داشت. شاید اگر رستم او را میدید، اسم خودش را عوض میکرد، یا از فردوسی خواهش میکرد که داستانش را از شاهنامه بیرون بیاورد.
همیشه مقالههای پژوهشگران را دوست داشتهام. آنها از ابعاد تازهای به نوشتهی نویسنده نگاه میکنند. بد ندیدم شما را هم در لذت این مقاله شریک کنم. مقالهای تحت عنوان:
«نمود تکنیکهای طنز در ساختار پیرنگ داستانهای «فرهاد حسنزاده»
این پژوهش حاصل زحمتهای آقایان علی صفایی و حسین ادهمی است. مقالهی نام برده شده در فصلنامه علمیـ پژوهشی «پژوهش زبان و ادبیات فارسی» شماره سی و دوم، بهار1393 منتشر شده است. پژوهشگران با بررسی سه کتاب «هندوانه به شرط عشق»، «در روزگاری که هنوز پنجشنبه و جمعه اختراع نشده بود» و «لبخندهای کشمشی یک خانوادهی خوشبخت» به نتایج جالبی رسیدهاند که برای خودم هم تازگی داشت. از آنها متشکرم.